خیلی اعصابم خورده.خدا کمکم کن.
خدا غلط کردم.
چقدر خوبه که می دونم خواننده ی متن هام فقط خودمم!
خیلی راحته!چون هرچی بخوام توش مینویسم.حتی اگه بیخودی و بدون فکر باشن نوشته هام!
چقدر امنیت نعمت بزرگیه ولی قدرش رو نمیدونم!
اینجا احساس امنیت میکنم از اینکه نمیخوام به خواننده ای احساس دین کنم که حالا که داره وب منو میخونه باید یه چیزی گیرش بیاد.
در یک کلام
خیلی راحتم توی این درخت
جایی که پر از برگ باشه رد خور نداره که پر از اکسیژنه!
چقدر احساس نفس تنگی نمی کنم.
چقدر احساس نا را حتی نمیکنم توی این شاخه!
این درخت را اینجا کاشته ام تا بتوانم روی شاخه اش بنشینم و چند کلام برگ بشنوم.
روی این شاخه جایی برای همه هست و اجازه می دهم پروازتان را از رویش انجام دهید.کاری هم به وزنتان ندارم! پس با تمام قدرت می پریم!
دوست ندارم هیچ کدام از متن هایم را انتخاب کند این پارسی بلاگ ،چون تمام برگهایی که از این شاخه میرووید قابلیت داشته و استقامت کرده تا رشد نموده و به شاخه رسیده.پس دستچین کردن پارسی بلاگ همان توهین کادو پیچ شده است!
از نظم لذت نمیبرم و نظم را در در هم برهمی میجویم که دست یافتنی تر است.پس عشقی مینویسم ، به روز میکنم ، موضوع انتخاب می کنم و در هم و برهم به کامنت ها جواب می گویم و نمی گویم. در هم و برهم عمومی میکنم و خصوصی می سازم!
چرا اینجوری نگاه میکنی؟مگه تا حالا شاخه ی منظم هم دیده ای؟!!